چقدر دیدن زنانی که اینگونه برای بقای کودکان و خانواده شان با کمترین امکانات تلاش می کنند به من امید می دهد. چقدر پیامهای خانواده ام که با بیقراری در تکاپو هستند و تلاش می کنند که از هر طریق شده به مردم روستاهای زلزله زده کمک کنند به من امید و نیرو می بخشد که از تلاش با نایستم. چقدر این همیاری دسته جمعی مردم و کسانی که در خارج هم دلشان شب و روز برای مردم این منطقه زلزله زده می تپد حس خوشایندی بهم می دهد. آغوش گرم دوستان و همکارانم که امید می دهند و دلجویی می کنند چه خوب است. اما هنوز این دل بیقرار آرام نمیگیرد. نه میتواند به چیز دیگری بیندیشد، نه دمی از روی نیاز هم شده بخوابد. نه به امرار معاش بپردازد، نه پروژههایش را جلو ببرد. فیسبوک و توییتر و اینستوگرم و تلگرام و واتساپ، تلفن و تکست و پیگیری خبرها. برای کرماشان، کوردستان روژهلات ، . عکس کودکان زخمی ، مادران داغدار، پدران ناامید، خواب در چشم ترم میشکند.. "اینجا چه میکنم؟" .چه حس آشنایی است، ؟
آیا پایانی هست؟ آیا این مردم زخم دیده روزی آرام در سرزمین خود به دلخواه خود مینشینند؟ مسکن میگزینند؟ یا همیشه بایست با یار خود ، با کوهها سر بر بالین بگذارند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر